می اورم خاطراتی اندک و ناچیز به ذهنم خطور می کندکه یاد اوری انها برایم بسیار مشکل است
هر گاه به یاد او می افتم ارزویی در دلم زنده می شود .یک بار بیشتر ارزویم براورده نشد و او را در
عالمی دیگر و با چهره ای متفاوت زیارت کردم اری او واقعا پدری اسمانی بود .در ان خواب مرا نصیحت
می کرد حرفهایی در مورد ان جهان می زد که بسیار شنیدنی بود .اما حرفهایی با لحن نا رضایتی در
مورد مادرم می زد که بسیار مرا ناراحت می کرد .ظاهرا در ان جهان هم نگران رفتار من و برادرانم با
مادرم بود .در ان خواب او بسیار زیبا شده بود همانند فرشتگان براستی که او عشقی اسمانی
نسبت به مادرم داشت . پدر اسمانیم روزت مبارک
ان ,مادرم ,مورد ,جهان ,مرا ,یاد ,در ان ,که او ,او را ,در مورد ,که بسیار
درباره این سایت